در این نشست دکتر میقانی در مورد این شاعر و متفکر بزرگ سخنان زیر را عنوان کردند:
اقبال لاهوری را اغلب به عنوان یک شاعر میشناسیم اما شاید بهتر باشد اقبال را متفکری بدانیم که از ظرفیتهای شعر برای تشریح و انتقال اندیشههای ژرف و به ویژه بحثهای فلسفی اش بهره میبرد. در واقع میتوان گفت تلاش برای جمع میان شهود و عقل، قدیم و جدید، شرق و غرب حتی در صورت آثار و نحوه بیان اقبال نیز آشکار است از این رو اندیشهٔ اقبال میتواند منبع فکری شایسته ای برای پرسش از «معنای زندگی باشد زیرا اگرچه این پرسشی کهن و تکراری است انسان هیچگاه از جست وجوی پاسخی برای آن باز نایستاده است معنای زندگی قرار است آن امر پایدار و قابل اتکایی باشد که به رخدادهای تلخ و شیرین زندگی انسان معنا و جهت میدهد، غزل غزلها. اقبال یادآوری میکند که ورای این واقعیت متغیر و گذرا و زمان محدود که هر لحظه انسان را با غم از دست دادن و هراس از رخدادهای تهدیدآمیز آینده روبه رو میکند ابدیتی وجود دارد. راه رهایی از غم و ترس، اتصال به این سرچشمه نامتناهی قدرت و معنابخشی است لحظه اتصال زمان انسانی به زمان الهی همان لحظه عشق میان خدا و انسان است. اقبال تعریف مشخصی از عشق دارد جذب صفات معشوق و در عاشق متصف شدن انسان به صفات .خدا قرار است که انسان همگون با خدا آفرینشگری قدرتمند سزاوار مقام خلیفه اللهی باشد زیرا انسان تنها آن وجه طبیعی لرزان و آسیب پذیرش نیست. او روحی نیز دارد که از امر خداوند و مخاطب وحی اوست. این وجه مسئول هدایتگر و آفرینشگر انسان است. انسان جهان آفرینش و امکانهای ناکرانمندش را از خدا تحویل میگیرد و به آن میافزاید. بدینسان تقدیرش را در محدوده طرح الهی میسازد انسان خداگونه شده انسانی است که عاشقانه بار امانت هستی را به دوش میکشد. برای او آینده دیگر تنها خبر از مرگ و زوال و از دست دادن نیست بلکه سرشار از امکانهای جدید برای ساختن جهانی بهتر است.